بسیاری از ما ایدهپردازان یا بهتر است بگویم رویا پردازان خوبی هستیم. یک ایده را از نگاه کلی میبینیم و اینطور فکر می کنیم که اگر فلان کارها را انجام دهیم اتفاقات خوبی میافتد. اما وقتی زمان کار کردن و شروع و حرکت کردن فرا میرسد تنبلی به سراغمان میآید. اما چرا؟ به نظر شما چرا اهمال کاری میکنیم؟ چرا موقع انجام دادن کار میرسد جا میزنیم؟ چرا برنامههایی که داشتهایم را فراموش میکنیم و ترجیح میدهیم به جای کار کردن فعلا سریال مورد علاقهمان را تماشا کنیم تا زمان و حس و حال کار کردن فرا برسد؟
در برخی از موارد چنان اشتیاقی در انجام یک ایده داریم که میخواهیم از هیجان پرواز کنیم. اما وقتی زمان انجام کار، بررسی جزئیات و تمرکز فرا میرسد شوق و اشتیاقمان از بین میرود و رویاهایمان را به دست باد میسپریم؟
در این مطلب میخواهیم بررسی کنیم که اصولاً دلیل اهمال کاری چیست و چرا کارهایی که باید انجام دهیم را رها میکنیم و پیگیری نمیکنیم؟ آیا از هوش و توانایی کافی برخوردار نیستیم؟ یا عوامل دیگری پشت این رفتار نهفته است؟
دنیل والتر در کتاب غلبه بر اهمال کاری دو دلیل عمده را عامل اصلی اهمال کاری و عدم پیگیری امور معرفی میکند:
- تاکتیکهای بازدارنده
- موانع روانشناختی
تاکتیکهای بازدارنده
گاهی برخی از رفتارها را انجام میدهیم که مانع حرکت و پیگیری امور میشوند و در نهایت به اهمالکاری میانجامند. این رفتارها معمولا در ساحت خودآگاه ما پردازش میشوند اما پردازش و تصمیم گیری اشتباه برای آنها میتواند برای ما دردسر ایجاد کند. موارد زیر را میتوان به عنوان تاکتیکهای بازدارنده معرفی کرد:
تعیین هدف اشتباه:
در ابتدا لازم است به این نکته اشارهکنم که فرض میکنم مخاطب، هدفگذاری و تعیین هدف مشخص را برای رسیدن به آرزوها و خواستههایی که دارد ضروری دانسته و این کار را انجام میدهد. با این حال وقتی اهداف به اشتباه تعیین شوند،یعنی اگر اهدافی انتخاب کنید که انتزاعی و دور از دسترس باشند در واقع قدمهای اول شکست را برداشتهاید.
تعیین هدف اشتباه مثل این است که برای رفتن به کرج اسنپ بگیرید ولی مقصد را پاریس انتخاب کنید، شاید مثال من جالب نباشد اما اصل حرف این است که اگر مقصد دیگری را به جای مکانی که میخواهید در آنجا باشید انتخاب کنید، طبیعی است که به آنجا نخواهید رسید.
انتخاب هدف اشتباه باعث میشود تلاشهای شما نتیجه ندهد و این بیثمری باعث خستگی روحی شما خواهد شد و بعد از مدتی تسلیم خواهید شد. اما انتخاب هدف درست و قابل دستیابی به شما انگیزه میدهد تا ادامه دهید. اگر سلسله اهداف کوچکی برای خود داشته باشید و به اولین هدفی که برای خود در نظر گرفته بودید برسید دلتان میخواهد ادامه دهید.
برای هدفگذاری صحیح مطالب زیادی در اینترنت وجود دارد که میتوانید با جستجو در گوگل به آنها دسترسی پیدا کنید.
هدفگذاری غیرواقعبینانه این پیغام را به مغزتان میفرستد که شما قصد انجام اینکار را ندارید، باور کنید مغزتان به خوبی این پیغامها را دریافت میکند، مثل این است که شما یک نردبان بدون پله ببینید و قصد کنید تا از آن بالا بروید، شما قصد کردهاید ولی مغزتان میداند چنین کاری امکان پذیر نیست و سعی میکند شما را از این کار باز دارد.
تعیین اهداف غیرواقعبینانه نیز به این صورت است، از همان اول مغزتان میداند چنین کاری انجام پذیر نیست.
مدیریت زمان ضعیف
همه ما در شبانه روز ۲۴ ساعت وقت داریم. این یه جمله کلیشهای است که در هر مقاله و کتاب و سخنرانی که درباره مدیریت زمان است گفته شده، حرف حقی هم هست. کسی میتواند بگوید اینطور نیست؟ نه.
بسیار خوب حالا که نمیتوانیم این اصل اساسی را نقض کنیم بیاید به این موضوع فکر کنیم که در این ۲۴ ساعت چه باید بکنیم؟ کارهای مهمی را برای رسیدن به اهداف مشخصی انجام دهیم و چند وقت دیگر نتیجه و ثمرهاش را ببینیم و کلی حس خوب نصیبمان شود؛ یا نه می توانیم به صورت تصادفی و رندوم یه سری کارها که در همان لحظه حس خوبی به ما میدهد را انجام دهیم و آینده را هم بعداً یه کاریش میکنیم. هنوز که نیامده.
من که سعی میکنم اولین گزینه را انتخاب کنم. زمان یک منبع محدود است با مدیریت کردن آن میتوانیم کارایی و بهرهوری خود را افزایش دهید. یکی از توانایی هایی که برای مدیریت کردن زمان نیاز دارید این است که تخمین بزنید برای هر کاری چقدر زمان نیاز دارید. توانایی بعدی نظم شخصی و انجام دادن کارها به همان ترتیب و در همان بازه زمانی است که مشخص کردهاید، این کار نیاز به توانایی تمرکز نیز دارد.
دارا نبودن هر کدام از این تواناییها به ضعف در مدیریت زمان تبدیل خواهد شد، مدیرت ضعیف زمان باعث خواهد شد مانند دومینو همه برنامهها و کارهای که در نظر داشتید به تعویق بیوفتند، بعضی از کارها لغو و برخی از کارها با تاخیر انجام خواهند شد، این عوامل باعث میشوند دچار سردرگمی و نا امیدی شوید یا شکست را قبول کنید و به جای کارهای مهم به کارهای غیرضروری و غیر مولد بپردازید.
درگیر حواسپرتی یا وسوسه شدن
در راه رسیدن به هدف همیشه موانعی وجود خواهد داشت. حواسپرتیها و وسوسهها از موانعی هستند که همیشه باید با آنها سرو کله بزنیم. تماشای قسمت جدید سریال مورد علاقهمان وسوسه انگیز است،صدای نوتیفیکیشن تلفن همراه ما را به این فکر وا می دارد که ببینم چه چیزی موجب این صدا شده است.
در دنیای امروز حواس پرتیهای زیادی وجود دارد. نمیتوانیم از شرشان خلاص شویم ولی میتوانیم مدیریتشان کنیم. باید ببینید چه چیزی موجب حواسپرتی شما میشود و ذهن شما را به خود مشغول میکند، آنوقت چارهای بیاندیشید که چطور میشود این حواس پرتی را مدیریت کرد یا آن را به زمان استراحت منتقل کرد.
موانع روانشناختی
مواردی که در تاکتیکهای بازدارنده از آنها صحبت شد در ساحت خودآگاه ما اتفاق میافتند و میشود آنها را با اصلاح رفتار مدیریت و کنترل کرد. اما مکانیسمهای ناخودآگاه و درونی نیز در ما وجود دارند که موجب اهمالکاری و مانع موفقیت ما میشوند. این مکانیسمها تنها با به وجود آوردن عادتها و باورهای مثبت قابل تغییر هستند. اما اینها کدامند؟
نداشتن خودآگاهی
بسیاری از ما به خود ایمان نداریم. به تواناییهایی که داریم، به کارهایی که میتوانیم انجام دهیم آگاه نیستیم. بخاطر اینکه ممکن است اشتباه کنیم از منطقه امنی که برای خود درست کردهایم خارج نمیشویم، مسؤلیتی را قبول نمیکنیم و بعد از مدتی به این نتیجه میرسیم که ما توانایی هیچ کاری را نداریم، اعتماد به نفسمان را از دست میدهیم. به رکود کشیده میشویم و بعد از آن سقوط میکنیم.
باید خودمان را بشناسیم و به خودمان اعتماد کنیم. این مشکل با ارده و تلاش برای ایجاد نگرشی جدید قابل حل است.
کمال گرایی
کمال گرایی در بسیاری از مواقع ناشی از ترس است. ترس از نداشتن دانش و مهارت کافی. گاهی برای آماده شدن و کامل شدن شرایط برای انجام کاری آنقدر تلاش میکنیم که به کلی فراموش میکنیم که باید به سمت هدف حرکت کنیم. فرض کنید شما میخواهید برای ۵ روز به تعطیلات بروید و ۴ روزش را صرف آماده شدن برای سفر کنید. احتمالا در پایان روزچهارم به خودتان میگویید یک روز ارزشش را ندارد بهتر است در خانه استراحت کنم.
همیشه درصدی از عدم اطمینان برای موفق شدن یا نشدن در هر کاری با ما خواهد بود، برای هیچ چیزی در آینده تضمین ۱۰۰ درصدی وجود ندارد، باید با این موضوع کنار بیاییم و قبول کنیم که انسان همیشه ممکن است اشتباه کند.
بگذارید یک آزمایش را برایتان شرح دهم. در یک مسابقه که برای شرکتهای سازنده هوشهای مصنوعی ترتیب داده شد قرار شد که اشخاص بیایند و به صورت اینترنتی با هوشهای مصنوعی چت کنند. اما به صورت تصادفی طرف گفتگو ممکن بود یک انسان باشد. افراد شرکت کننده باید حدس میزدند که طرف مقابلشان انسان است یا هوش مصنوعی. هر هوش مصنوعی که میتوانست انسانهای بیشتری را با اشتباه بیاندازد برنده مسابقه میشد.
یکی از هوشهای مصنوعی توانست حدود ۸۰ درصد از افراد را گمراه کند. فکر میکنید چرا این اتفاق افتاد؟ چون آن هوش مصنوعی هنگام چت کردن به صورت رندوم اشتباه تایپی داشت، فحش می داد و به طور کلی اشتباه میکرد، اشتباهات انسانی. همین اشتباه کردن باعث میشد بقیه فکر کنند کامپیوتر و هوش مصنوعی که اشتباه نمیکند و توصور میکردند در آن طرف گفتگو یک انسان قرار دارد.
بله دوستان، انسان اشتباه میکند و این موضوعی اجتناب ناپذیر است. اگر بخواهید همه کارهایتان را بینقص و بدون اشتباه انجام دهید هیچ وقت هیچ چالشی را قبول نخواهید کرد و اگر این کار را نکنید در همانجایی که هستید درجا خواهید زد.
تنبلی و نداشتن انضباط
در عصر جدید، با تغییر اقتصاد و پیشرفت تکنولوژی تنبلی در وجود ما ریشه دوانده است، دوست داریم صبحها بخوابیم و بعد از ظهرها استراحت کنیم و غروب اگر وقت شد کمی فکر کنیم و بعد به موفقیت برسیم. خیر! اینطور نیست، شانسهم اگر بیاید در خانه ما را بزند بعضیهامان اصلاً حال نداریم برویم در را باز کنیم.
اما انضباط! کورت کوپمیر که مطالعات زیادی در زمینه موفقیت انجام داده است در جایی میگوید:« ۹۹۹ اصل موفقیت وجود دارد که من در مطالعات و تجربیات خود آنها را پیدا کردهام اما بدون انضباط شخصی هیچ کدام از آنها فایده ندارد».
شاید این حرف اغراقآمیز به نظر برسد، اما خودتان فکر کنید و موفقیتهایی را که تاکنون به دست آوردهاید را در نظر بگیرید، آیا رسیدن به آنها بدون نظم و تلاش زیاد امکان پذیر بود؟ (البته موفقیتهای شانسی را کنار بگذارید.)
نظم و انضباط شخصی یک فرد متوسط را به فردی عالی تبدیل خواهد کرد. شک دارید؟ برای مدتی امتحانش کنید.
ترس از شکست، ترد شدن و قضاوت شدن
گاهی قبل از انجام کاری آنقدر در ذهنمان به اشتباهاتی که ممکن است پیش بیاید فکر میکنیم که از آن یک فاجعه میسازیم. آنقدر نگران و مضطرب میشویم که به کلی از انجام آن کار پشیمان میشویم. درصد بسیار زیادی از نگرانیها و ترسهای ما هرگز اتفاق نخواهند افتاد. ترس از شکست و قضاوت شدن می تواند شما را فلج کند در حدی که کاری که میخواهید انجام دهید را به کلی رها میکنید.
فراموش نکنید، درست هنگامی که تصمیم میگیرید هیچ کاری نکنید شکست خوردهاید، اما اگر کاری را شروع کنید میتوانید برای موفقیت تلاش کنید و احتمالات بین شکست و موفقیت تقسیم میشوند.
و اما حرف آخر این که بدانیم چرا اهمال کاری میکنیم برای ریشهیابی مشکلات است، به محض اینکه مشکلات خود را شناختیم باید برای رفع آنها تلاش کنیم. فراموش نکنید که غلبه بر اهمال کاری تنها با اراده شما اتفاق میافتد و هیچ کس نمیتواند شما را مجبور به کار کردن کند، فقط امیدها و آرزوهایتان هستند که شما را مجبور به کار کردن می کنند.
در مجموعهای از نوشتهها سعی دارم به موضوع اهمال کاری بپردازم. اگر این موضوع برای شما نیز یک دغدغه است پیشنهاد میکنم این مجموعه نوشتهها را دنبال کنید.
- نظارت بر خود روش ایجاد نظارت بر پیشرفت شخصی
- نقش خواب در افزایش بهرهوری
- تمرینی برای رفع نگرانی های بی دلیل و خارج از کنترل